همزمان با پیدایش و گسترش مفهوم خیر در جوامع انسانی مفهوم شر نیز به وجود آمد و گسترش یافت. انسانها بسته به نوع عملکردشان در چشم یکدیگر به خوب و بد تقسیم شدند.
این جریان موجب آن شد که افراد بشر گرایش به شر را تقبیح کنند چرا که با وجود منفعت عمل شر برای فرد شرور، کلیت این عمل به ضرر تمام افراد جامعه تمام میشد و میتوانست بنیاد شهروندی را ریشه کن کند.
در این راستا بود که معلمین اخلاق ظهور یافتند. آنچه تاکنون گفته شد بنا بر دیدگاه تکاملی در جامعهشناسی غربی است ولی بر خلاف این سیر تکاملی برای پیدایش مفهوم خیر و شر باید چنین گفت: این مفهوم خیر و شر تنها در باب خیر و شر نوعی جریان دارد یعنی خیر و شری که به واسطه آن منافع اجتماعی حفظ یا منهدم میگردد در حالی که به بداهت عقلی مشخص است که برخی از اعمال و رفتار دارای منافع و مضرات اجتماعی نیستند، ولی با این وجود عقل به شر بودن آن حکم میکند به عنوان نمونه فخر فروشی مضرت اجتماعی مستقیمی ندارد ولی عقل به قبح آن حکم میکند. همچنین شرور و موارد اخلاقی وجود دارند که عقل به آنها دسترسی ندارد، چرا که عقل نظری مدرک کلیات است و عقل عملی نیز در قالب همان کلیات به مصداق یابی میپردازد.
با این تفاصیل نیاز به پیامبران از زمان کشف خیر و شر نوعی – اجتماعی نمیباشد، بلکه از آغاز هستی انسان نیاز به پیامبران برای نشان دادن این شرور و خیرها وجود دارد چرا که تنها پیامبران به منبع اصلی دانش یعنی خدا متصل هستند و به تمام جوانب نفس بشری و هستی احاطه دارند و گفته میشود که اولین و مهمترین معلمین اخلاق پیامبران بودند.
دین به مثابه برنامه و روش اخلاقی به واسطه عدهای افراد که خود را مرتبط با خداوند معرفی میکردند به مردمان ارائه شد. آن هم بعد از کشف این خیرها و شرهای اجتماعی. این گفته که پیامبران ابراهیمی مهمترین این افراد بودند نیز جای بحث دارد. همچنین گفته شده اولین فرامین اخلاقی مدون که انسان را مورد خطاب قرار داد فرامین دهگانه خداوند در سفر پیدایش و سفر تثنیه و نیز احکام دینی و اخلاقی یهود در سفر لاویان بود؛ که این نیز جای تأمل است با توجه به آنچه گفته شد از ضرورت وجود پیامبران از آغاز زمان زندگانی بشر و وجود پیامبران قبل از موسی بدون شک ده فرمان اولین فرمان اخلاقی خداوند نمیباشد چرا که در زمان نوح نیز خط موجود بودهاست. از دیدگاه نیچه اولین فردی که اخلاقیات را بیان کرد زرتشت بوده است.
در مورد آیینهای دینی غیر ابراهیمی نیز همزمان با این جریان شروع به گسترش کردند. از جمله اینان میتوان از ادیان زرتشتی و بودایی نام برد. در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح و در سرزمین یونان معلم اخلاقی سر برمیآورد که فارغ از آموزههای دینی به تعلیم اخلاق میپرداخت. سقراط حلقه پیوند معلمین اخلاق با فلاسفه اخلاق بود.